شماره ٣٨٢: مبتلاى آرزوى نفس را عاقل مخوان

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مبتلاى آرزوى نفس را عاقل مخوان
عنکبوت رشته طول امل را دل مخوان
رهبرى کز خويش نستاند ترا رهزن شمار
منزلى کز خود فرو نارد ترا منزل مخوان
ساحل آن باشد که امنيت در او لنگر کند
جاى دست انداز موج بحر را ساحل مخوان
فيض عام حق به ذرات جهان تابيده است
هيچ نقشى را درين وحدت سرا باطل مخوان
مشکل آن باشد که حل گردد در او فکر جهان
مشکلى کز فکر حل آن شود مشکل مخوان
هيچ عيبى خاکيان را همچو کشف راز نيست
از زمين ها جز زمين شور را قابل مخوان
کاملى کز ناقصان بى بصيرت خويش را
کم نداند در کمال معرفت، کامل مخوان
عيب خود نايافتن بالاترين عيبهاست
جاهلان منفعل از جهل را جاهل مخوان
خواجه اى کآزاد نبود از دو عالم، خواجه نيست
بنده اى کز خويش نگريزد ورا مقبل مخوان
آب و رنگ چهره محفل شراب و شاهدست
محفلى کز حسن و مى خالى بود محفل مخوان
شورش عشق است دلها را نشان زندگى
هر دلى کز عشق خالى گشت صائب دل مخوان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید