شماره ٣٦٨: از نگاه خيره چشم يار مى گردد گران

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از نگاه خيره چشم يار مى گردد گران
از عيادت دايم اين بيمار مى گردد گران
سر سبک چون شد ز مي، دستار مى گردد گران
وقت طوفان کف به دريابار مى گردد گران
آه ازان آيينه رو کز بس صفا بر خاطرش
طوطى خوش حرف چون زنگار مى گردد گران
کى به فکر حلقه آغوش ما خواهد فتاد؟
آن که او را بر کمر زنار مى گردد گران
هر که منع از آرزوى دل کند بيمار را
گر بود عيسي، که بر بيمار مى گردد گران
گر بود رطل گران بر دل گران مخمور را
کوه غم هم بر دل بيدار مى گردد گران
هر چه غير از بوى پيراهن بود، يعقوب را
بر دل و بر ديده خونبار مى گردد گران
بار بردار از دل مردم که بر دوش زمين
برندارد هر که از دل بار، مى گردد گران
هر رگ ابرى که از احسان گرانبارم کند
بر دلم چون تيغ لنگردار مى گردد گران
مشت آبى زن به روى خود که خواب بيخودى
بيشتر در دولت بيدار مى گردد گران
از گرانجانى در آن عالم کنندش سنگسار
هر که بر دل خلق را بسيار مى گردد گران
از دل پر خون نباشد شکوه خون آشام را
چون تهى شد شيشه بر خمار مى گردد گران
خانه بر دوشان نمى گيرند در جايى قرار
سيل کى بر خاطر کهسار مى گردد گران؟
نيست از بى باکى دلدار صائب غم مرا
درد من از پرسش اغيار مى گردد گران



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید