شماره ٣٤٦: چشم گشايش از خلق نبود به هيچ بابم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم گشايش از خلق نبود به هيچ بابم
در بزم بيسوادان لب بسته چون کتابم
در ملک بى نشانى ازمن چه جرم سر زد؟
کز شش جهت فکندند در پنجه عقابم
هر چند کشتى من بر خشک بسته گردون
نوميد بر نگشته است يک تشنه از سرابم
محو محيط وحدت مستغرق وصال است
من از ره تعين سرگشته چون حبابم
در زهد خشک باشد پوشيده مشرب من
آب حياتم اما خس پوش از سرابم
چون ماه نو تواضع با خاکيان نمايم
با آن شکوه گردون گيرد اگر رکابم
هرگز دلم نبوده است بى داغ عشق صائب
چسبيده است دايم بر اخگرى کبابم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید