شماره ٢٧٥: ما تازه روى چون صدف از دانه خوديم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما تازه روى چون صدف از دانه خوديم
خرسند از محيط به پيمانه خوديم
چون غنچه روى دل به خود آورده ايم ما
برگ نشاط گوشه ميخانه خوديم
ما را غريبى از وطن خود نمى برد
در کعبه ايم و ساکن بتخانه خوديم
از هوش مى رويم به گلبانگ خويشتن
در خواب نوبهار ز افسانه خوديم
نوبت به کينه جويى دشمن نمى دهيم
سنگى گرفته در پى ديوانه خوديم
در چشم خلق اگر چه کم از ذره ايم ما
خورشيد بى زوال سيه خانه خوديم
در بوم اين سياه دلان جغد مى شويم
ورنه هماى گوشه ويرانه خوديم
گرد گنه به چشمه کوثرنمى بريم
اميدوارم گريه مستانه خوديم
چون کوهکن به تيشه خود جان سپرده ايم
در زير بار همت مردانه خوديم
از ما بغير ما همه کس فيض مى برد
ابر کسان و برق سيه خانه خوديم
دانسته ايم قيمت خود را چنان که هست
گنجينه دار گوهر يکدانه خوديم
در راه ميهمان نگران است چشم ما
ما حلقه برون در خانه خوديم
پوشيده است صورت احوال ما ز خلق
دير آشنا چو معنى بيگانه خوديم
صائب ز فيض خانه بدوشى درين بساط
هر جا که مى رويم به کاشانه خوديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید