شماره ٢٦٠: مادام را ز دانه صياد ديده ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مادام را ز دانه صياد ديده ايم
در صلب بيضه جوهر فولاد ديده ايم
کفران نعمت است شکايت ز نيستى
آنها که ما ز عالم ايجاد ديده ايم
خواهد فتاد دامن زلفش به دست ما
اين فال را ز شانه شمشاد ديده ايم
هرگز نبوده است به اين رتبه حسن خط
ما سر بسر قلمرو ايجاد ديده ايم
طفلان به آشيانه ما راه برده اند
در بيضه ما شکنجه صياد ديده ايم
بر حاصل حيات خود افسوس خورده ايم
هر خرمنى که درگذر باد ديده ايم
آن مرغ زيرکيم که آزادى دو کون
در صيد کردن دل صياد ديده ايم
صائب نمى توان لب ما را ز شکوه بست
ما بيدلان رعيت بيداد ديده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید