شماره ٢٢٦: نزديک من ميا که ز خود دور مى شوم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نزديک من ميا که ز خود دور مى شوم
وز بيخودى ز وصل تو مهجور مى شوم
حاجت به باز کردن بند نقاب نيست
چون من کباب ازان رخ مستور مى شوم
آن چشم پر خمار مرا مى برد ز کار
ورنه حريف باده پر زور مى شوم
نزديکتر کند به تو پاس ادب مرا
هر چند بيشتر ز نظر دور مى شوم
از آفتابروى تجلى شدم کباب
پنهان به پرده شب ديجور مى شوم
باليدنم چو ماه به اميد کاهش است
در انتظار سيل تو معمور مى شوم
صورت پذير نيست ز من ناتوانترى
کز ضعف تن در آينه مستور مى شوم
با گمرهى دليل شوم خلق را به راه
کورم ولى عصاکش صدکور مى شوم
کوتاه ديدگان شمرندم ز قانعان
از حرص اگر چه توشه کش مور مى شوم
از ديده هر چه رفت ز دل دور مى شود
من پيش چشم خلق ز دل دور مى شوم
از خويش مى روند چو بيخود شوند خلق
آيم به خويش من چو ز خود دور مى شوم
از ساحل است لنگر من گر چه بيشتر
از يک پياله قلزم پرشور مى شوم
از بس گزيده اند مرا در لباس، خلق
عريان به سير خانه زنبور مى شوم
صائب ز چشم شور کنم زخم خود نهان
آلوده گر به مرهم کافور مى شوم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید