شماره ٢٢٣: روزى که چشم بر رخ او باز مى کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
روزى که چشم بر رخ او باز مى کنم
برخود زياده از همه کس ناز مى کنم
منظور من سبک ز سرخود گذشتن است
چون پسته لب به خنده اگر باز مى کنم
آن حسن بى مثال ندارد مثال و من
از ساده لوحى آينه پرداز مى کنم
سنگين کند ز گوش گران بار درد من
در پيش هر که درد دل آغاز مى کنم
از پيچ و تاب رشته جان مى شود گره
تا يک گره ز زلف سخن باز مى کنم
در منزل نخست فنا مى شود تمام
چندان که بيش برگ سفرساز مى کنم
سنگ ره است دل نگرانى به ماندگان
با آشيان تهيه پرواز مى کنم
ابرام در شکستن من اينقدر چرا؟
آخر نه من به بال تو پرواز مى کنم؟
از بس رميده است ز همصحبتان دلم
از بال خويش وحشت شهباز مى کنم
از بس نشان دورى اين ره شنيده ام
انجام را تصور آغاز مى کنم
از سوختن سپند مرا نيست شکوه اى
احباب را به سوى خود آواز مى کنم
با سينه اى که نيست در او آه را قرار
صائب تلاش محرمى راز مى کنم
آن بلبلم که خرده گلهاى باغ را
صائب سپند شعله آواز مى کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید