شماره ١٩٦: امشب به آه سرد ره خواب مى زدم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
امشب به آه سرد ره خواب مى زدم
در کوى يار، سير چو مهتاب مى زدم
در جام ديده پاره دل مى گداختم
جولانگه خيال ترا آب مى زدم
مژگان به هم رساندنم از بيغمى نبود
هر لحظه نيشتر به رگ خواب مى زدم
فکر دهان تنگ توام داشت در ميان
تا صبح بى پياله مى ناب مى زدم
چون موج، سينه بر دل درياى پر خطر
از اشتياق گوهر ناياب مى زدم
تا صبح بود صحبت من گرم با خيال
بر ياد شمع سينه به مهتاب مى زدم
از شغل گريه مطلب ديگر نداشتم
آبى به روى بخت گرانخواب مى زدم
سنگ از تپيدن دل بيتاب خويشتن
تا صبحدم به سينه محراب مى زدم
مى شد چو نقطه دايره حيرتم وسيع
چندان که سير و دور چو گرداب مى زدم
از ضعف اگر چه بال پريدن نداشت چشم
فال مراد ديدن احباب مى زدم
صائب نبود بى سببى اضطراب من
دامن به آتش دل بيتاب مى زدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید