شماره ١٦١: درين جهان نشود حال آن جهان معلوم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
درين جهان نشود حال آن جهان معلوم
که مغز را نتوان کرد از استخوان معلوم
که ديده حاشيه باشد ز متن مشکلتر؟
نشد ز سبزه خط راز آن دهان معلوم
عيار ناز ترا اهل عشق مى دانند
که بى کشش نشود زور هر کمان معلوم
اگر چه معنى نازک شود برهنه زلفظ
مرا نشد ز کمر هيچ ازان ميان معلوم
ز شوق من چه تواند زبان خامه نوشت؟
ضمير لال نگردد به ترجمان معلوم
توان ز سختى ايام صبر هر کس يافت
عيار زر شود از سنگ امتحان معلوم
جنون من به خط سبز گلرخان بسته است
که در بهار شود شور بلبلان معلوم
ز حسن عاقبت آغاز را توان دريافت
که هست تير کج و راست در نشان معلوم
ز اشک راز دل بيقرار من شد فاش
که از ستاره شود سير آسمان معلوم
بلندى سخن دلپذير ما صائب
ز گرد سرمه نگردد در اصفهان معلوم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید