شماره ١٥٣: ز خط طراوت رخسار يار مى بينم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خط طراوت رخسار يار مى بينم
صفاى آينه را از غبار مى بينم
کدام سوخته جان گشته است گرد سرت
که ماه روى ترا هاله دار مى بينم
ز لال خضر ترا پيش مرگ خواهد شد
چنين که سرو ترا پايدار مى بينم
ز وصل روى تو گل چيد هر که چشمى داشت
همين منم که ره انتظار مى بينم
مگر در آينه امروز ديده اى خود را
که آب آينه را بيقرار مى بينم
متاع هر دو جهان را به آب خواهد داد
طراوتى که به رخسار يار مى بينم
حجاب ديده حق بين نمى شود کثرت
تو گرد مى نگري، من سوار مى بينم
ز خاک، چشم مرا همچو دام سيرى نيست
همان ز حرص به راه شکار مى بينم
به دست لنگر تسليم داده اند مرا
ميان بحر حضور کنار مى بينم
حجاب ديده، من نيست چون شرر غفلت
درون سنگم و راه فرار مى بينم
به فکر توبه در ايام پيرى افتادم
ره نجات به شمع مزار مى بينم
ز بيوفايى اين باغ و بوستان صائب
گل پياده خود را سوار مى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید