شماره ١٤٦: چگونه توبه ز مى موسوم بهار کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چگونه توبه ز مى موسوم بهار کنم
من آن نيم که پشيمانى اختيار کنم
خوش آن که روز شب خود ز روى يار کنم
شبى به روز در آن زلف مشکبار کنم
مروت است که بوسد لب تو ساغر و من
ز دور بوسه بر آن لعل آبدار کنم
شبى چو روز قيامت دراز مى خواهم
که بيحساب ترا يک به يک شمار کنم
خمار آن لب ميگون به مى نمى شکند
چه لازم است که خون در دل خمار کنم
ز آفتاب به چشم من آب مى گردد
چگونه خيره نظر بر جمال يار کنم
حجاب جوهر آيينه مى شود صيقل
چسان مطالعه آن خط غبار کنم
به بوسه تلخى هجران نمى رود ز مذاق
به حرف چون ز لب يار اختصار کنم
طراوت تو ز آب مستغنى است
دو چشم خود به چه اميد اشکبار کنم
فغان که نيست مرا عمر جاودان چون خضر
که حلقه حلقه آن زلف را سرشمار کنم
مرا غرض ز عناندارى حيات اين است
که در رکاب تو اين نيم جان نثار کنم
چنان ربوده ز من شوق ديدن تو قرار
که چشم بسته ز خلد برين گذار کنم
حذر ز صبح قيامت ندارد آن کافر
سفيد چشم چه در راه انتظار کنم
يسر نيامده ايام عمر، مى خواهم
شبى به روز در آن زلف مشکبار کنم
ز چشم او به نگاهى ز دور خرسندم
من آن نيم که غزال حرم شکار کنم
ز اشک و آه نگرديد مهربان صائب
دگر چه با دل سنگين آن نگار کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید