شماره ١٤٢: منم که مصرف نقد نگاه مى دانم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
منم که مصرف نقد نگاه مى دانم
به روى خوب نديدن گناه مى دانم
اگر چه شد تنم از داغ عشق لاله ستان
هنوز دعوى خود بى گواه مى دانم
فتادگى است در آيين من پرستش حق
زمين ميکده را خانقاه مى دانم
کمند شوخى اين ره چنان ربوده مرا
که گر به کعبه رسم سنگ راه مى دانم
به حرفهاى سبک قيمت مرا مشکن
که کوه درد ترا کم ز کاه مى دانم
چنان زلف به چشمم جهان سياه شده است
که آه را نفس صبحگاه مى دانم
اگر چه مسند عزت به من قرار گرفت
هنوز يوسف خود را به چاه مى دانم
ز عجز دشمن خونخوار مى شود گستاخ
سبک عنانى برق از گياه مى دانم
توجهى که ترا در شکست دلها هست
ز بر شکستن طرف کلاه مى دانم
همان ز مشق گنه دست بر نمى دارم
اگر چه نامه خود را سياه مى دانم
گناه را چو شفيعان عزيز مى دارم
ز بس که عفو تو عاشق گناه مى دانم
از آن چو آبله پيچيده ام به دامن پاى
که گل به خار زدن را گناه مى دانم
به رشته نگه آن کس که مى کشد صائب
بغير گوهر عبرت، گناه مى دانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید