شماره ١٣٩: اگر چه نيک نيم، خاک پاى نيکانم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چه نيک نيم، خاک پاى نيکانم
عجب که تشنه بمانم، سفال ريحانم
چو رشته قيمتم از پهلوى گهر باشد
اگر گهر نبود من به خاک يکسانم
شوم به خانه مردم نخوانده چون مهمان
که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم
ز ابر آب گرفتن وظيفه صدف است
من آن نيم که به هر سفله لب بجنبانم
بس است روى دلى مشت استخوان مرا
ز چشم شير فتد برق در نيستانم
ز شرم ناله ام از بس به خاک ريخته است
زبان چو برگ توان رفت از گلستانم
نه ذوق بودن و نه روى باز گرديدن
چو خنده بر لب ماتم رسيده حيرانم
همين بس است که در آستانه عشقم
اگر چه سوختنى همچو چوب دربانم
مرا به کنج قفس بر ز بوستان صائب
که مغز مى شود از بوى گل پريشانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید