شماره ١٠٠: چو بيد اگر چه درين باغ بى بر آمده ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چو بيد اگر چه درين باغ بى بر آمده ام
به عذر بى ثمرى سايه گستر آمده ام
ز نقص خودبه اميد کمال خرسندم
اگر چه همچو مه عيد لاغر آمده ام
به پاى قافله رفتن ز من نمى آيد
چو آفتاب به تنها روى بر آمده ام
همان به خاک برابر چو نور خورشيدم
اگر چه از همه آفاق بر سر آمده ام
مدار روى دل از من دريغ کز غفلت
ز آستانه دلها به اين در آمده ام
دل دو نيم مر قدر، عشق مى داند
چو ذوالفقار به بازوى حيدر آمده ام
مرا ز بى برى خويش نيست بر دل بار
که چون چنار به دست تهى بر آمده ام
جواب تلخ ز خشکى به ابر مى گويد
به قلزمى که به اميد گوهر آمده ام
چو موج اگر چه شکسته است بال من صائب
به ساحل از دل دريا مکرر آمده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید