شماره ٩٤: به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام
فغان که خرمن من گشت خرج آه تمام
فريفت طبع شريف مرا جهان خسيس
پريدنم چو نظر شد به برگ کاه تمام
ز من چو ديده قربانيان حساب مجو
که عمر من بسر آمد به يک نگاه تمام
چه نسبت است به مجنون ساده لوح مرا
که شد ز مشق جنونم زمين سياه تمام
اگر چو مشمع خموشم به روز معذورم
که شب شود نفسم خرج مد آه تمام
ز اهل فقر مرا مى رسد کله دارى
اگر به ترک تعلق شود کلاه تمام
نمى توان ز نشان پى بى نشان بردن
و گر نه سنگ نشان است سنگ راه تمام
چو سود ازين که چو يوسف عزيز خواهم شد
مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام
کجاست نيستى جاودان، که بيزارم
از آن حيات که گردد به سال و ماه تمام
لباس پرده عيب است بى کمالان را
که زير ابر نمايد عيار ماه تمام
ز آفتاب چه تقصير، کم عيارى ماست
که همچو ماه گهى ناقصيم و گاه تمام
گواه خام چه سازد به دعوى ناقص
ز عذر لنگ شود بيشتر گناه تمام
که مى تواند بر حرف من نهاد انگشت
چنين که نامه خود کرده ام سياه تمام
خوشا کسى که درين انجمن کند صائب
چو شمع زندگى خود به اشک و آه تمام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید