شماره ٧٣: صبح در خواب عدم بود که بيدار شديم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
صبح در خواب عدم بود که بيدار شديم
شب سيه مست فنا بود که هشيار شديم
پاى ما نقطه صفت در گرو دامن بود
به تماشاى تو سرگشته چو پرگار شديم
به شکار آمده بوديم ز معموره قدس
دانه خال تو ديديم گرفتار شديم
در کف عقل کم از قطره شبنم بوديم
کاوشى کرد جنون قلزم زخار شديم
پاى زنگار بر آيينه ما مى لغزد
صيقلى بس که از آن آينه رخسار شديم
نرود ديده شبنم به شکر خواب بهار
عبث افسانه طراز دل بيدار شديم
خانه پردازتر از سيل بهاران بوديم
لنگر انداخت خرد، خانه نگهدار شديم
چون مؤذن سر تسبيح شماران بوديم
گردشى کرد فلک، رشته ز تار شديم
جان به تاراج دهد خدمت سى روزه عشق
قوت طالع ما بود که بيمار شديم
عالم بيخبرى طرفه بهشتى بوده است
حيف و صيد حيف که ما دير خبردار شديم!
صائب از کاسه دريوزه ما ريزد نور
تا گداى در شه قاسم انوار شديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید