شماره ٦٨: ما ز بيقدرى اگر لايق ديدار نه ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما ز بيقدرى اگر لايق ديدار نه ايم
قابل منع نگاه در و ديوار نه ايم
گر چه چون سرو درين باغ نداريم برى
از رخ تازه به نظاره گيان بار نه ايم
شيوه عشق بود بنده نوازي، ورنه
ما به اين درد گرانمايه سزاوار نه ايم
به گل و خار رسد فيض بهاران يکسان
نااميد از نظر مرحمت يار نه ايم
گر چه از پاس نفس صورت ديوار شديم
همچنان محرم آن آينه رخسار نه ايم
نيست دلبستگيى با تن خاکى ما را
برگ کاهيم ولى در ته ديوار نه ايم
گر چه بارى نتوانيم از دلها برداشت
لله الحمد که بر خاطر کس بار نه ايم
چشم گوياست گرفتارى ما را باعث
به رخ و زلف و خط و خال گرفتار نه ايم
درد و داغيم که جا در همه دلها داريم
درس عشقيم که محتاج به تکرار نه ايم
خود فروشى نبود کار غيوران صائب
دلگران از جهت قحط خريدار نه ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید