شماره ١٦: عمرها تربيت ديده بينا کردم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عمرها تربيت ديده بينا کردم
تا ترا يک نظر از دور تماشا کردم
رخنه از آه در آن دل نتوانستم کرد
من که صد غنچه پيکان به نفس وا کردم
هر قدر خون که به دلها طلب دنيا کرد
من ز گرداندن رو در دل دنيا کردم
نشد از ابر گهر بار صدف را روزى
آنچه من جمع ز دريوزه دلها کردم
زور سيلاب به هموارى صحرا چه کند؟
خاک در کاسه دشمن به مدارا کردم
منم آن غنچه غافل ز بى حوصلگى
سر خود در سر يک خنده بيجا کردم
از گل آتش به ته پاى چو شبنم دارم
تا هواى سفر عالم بالا کردم
نفرت از ديدن مکروه يکى صد گردد
نيست از رغبت اگر روى به دنيا کردم
نفس از موج خطر راست نکردم صائب
سر برون تا چو حباب از دل دريا کردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید