شماره ٥: دست بر زلف پريشان سخن يافته ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دست بر زلف پريشان سخن يافته ام
چشم بد دور، رگ جان سخن يافته ام
شسته ام روى به خوناب جگر لعل صفت
تا رگ کان بدخشان سخن يافته ام
نکنم چشمم به عمر ابد خضر سياه
عمر جاويد ز احسان سخن يافته ام
چون شکر رفته ام از گرمى فکرت به گداز
تا نصيب از شکرستان سخن يافته ام
مورم اما ز شکر ريزى گفتار بلند
مسند از دست سليمان سخن يافته ام
چه گهرهاى گرانسنگ که در جيب اميد
از هوادارى نيسان سخن يافته ام
جوى شيرى که سفيدست ازو روى بهشت
خورده ام خون و ز پستان سخن يافته ام
به ستم دست از آن زلف ندارم صائب
چه کنم، سلسله جنبان سخن يافته ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید