شماره ٣٠٢: دل از دم محبت چندين فتور دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل از دم محبت چندين فتور دارد
اين باده سخت تند است بر شيشه زور دارد
نامحرم قضائى شوخى مکن درين دشت
کان برق بر سياهى چشمى زدور دارد
با انحراف هر وضع ننگ تجاهلى هست
چشم تغافل انشا تقليد کور دارد
همسنگ خامکاران مپسند پختگانرا
الماس معدن ما شرم از بلور دارد
عاشق بعزم مقصد محتاج راهبر نيست
پروانه در ته بال مکتوب نور دارد
گر از خم کلاهست عرض جلال شاهان
گرد شکست ما هم عجز غيور دارد
گر مرد احتياطى از خود مباش غافل
طوفان بهر مسامت چندين تنور دارد
تلخ است عيش امروز از گفتگوى فردا
در خانه ئى که مائيم همسايه شور دارد
ناقابل تواضع مگذر زبزم احباب
آه از کسى که زين آب بى پل عبور دارد
ننگ است وهم تمثال در جلوه گاه تحقيق
مشاطه به کزين بزم آئينه دور دارد
از خود برآمدن نيز در کيش اهل تسليم
هر چند سرکشى نيست وضع غرور دارد
(بيدل) کمال هر چيز بر جوهر است موقوف
جائى که من نباشم عبرت قصور دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید