شماره ٢٨١: خيال خوش نگاهان باز با شوخى سرى دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خيال خوش نگاهان باز با شوخى سرى دارد
بخون من قيامت نرگسستان محضرى دارد
من و سوداى خوبان زاهد و انديشه رضوان
درين حسرت سرا هر کس سرى دارد سرى دارد
روا دارد چرا بر دختر زننگ رسوائى
گر از انصاف پرسى محتسب هم دخترى دارد
بعبرت آشنا شو از جهان ننگ بيرون آ
مژه نکشوده ئى اين خانه وحشت درى دارد
ندارد گردباد اين بيابان ننگ افسردن
بهر بيدست و پائى چيدن دامان پرى دارد
درين بحر از غنا سامانى وضع صدف مگذر
کف دست طمع بر هم نهادن گوهرى دارد
بطوفان خيال پوچ ترسم گم کنى خود را
تو تنها ميروى زين دشت و گردت لشکرى دارد
طرب مفت تو گر با تازه روئى کرده ئى سودا
درين کشور دکان گلفروشان شکرى دارد
کمالت دعوى اخلاق و آنگه منکر رندان
زحق مگذر سپهر آدميت محورى دارد
بوهم جاه مغرور تعين زيستن تا کى
نگين گر شهرتى دارد بنام ديگرى دارد
فضولى در طلسم زندگى نتوان زحد بردن
قفس آخر بمشق پرفشانى مسطرى دارد
زوضع سايه ام عمريست اين آواز مى آيد
که راحت گر هوس باشد ضعيفى بسترى دارد
تو خود را از گرفتاران دل فهميده ئى ورنه
سراسر خانه آئينه بيرون درى دارد
نبودم آنقدر وامانده اين انجمن (بيدل)
پرافشانست شوق اما تامل لنگرى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید