شماره ٢٧٦: خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود
تا بداغ پا ننهد شعله سرنگون نشود
از عدم خجسته برون هرزه ميطپيم بخون
مغز هوش در سر کس مايه جنون نشود
در مزاج اهل جهان صد تناسخ است نهان
طفل شير اگر نخورد خون دوباره خون نشود
موج از شکست سرى يافت اعتبار گهر
تا غرور کم نکنى آبرو فزون نشود
صرفه بقا نبرد کس بدستگاه هوس
خانه هاى سوخته را خار و خس ستون نشود
عشق بى نياز زنوميدى کيش چه غم
يک دو تيشه جانکنيت درد بيستون نشود
فرصت گذشته چسان تاختن دهد بعيان
اينقدر بفهم و بدان آنزمان کنون نشود
قدردانى همه کس زين ادا کواه تو بس
کز لب تو نام حيا بى عرق برون نشود
نفس خيره سر بخطا مايل است در همه جا
ايمنى زلغزش اگر مرکبت حرون نشود
(بيدل) از درشتى خو مشکل است رستن تو
تا بآتشش نبرى سنگ آبگون نشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید