شماره ٢٣٢: جهان جنون بهار غفلت زنرگس سرمه ساش دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
جهان جنون بهار غفلت زنرگس سرمه ساش دارد
زهر بن مو بخواب نازيم و مخمل ما قماش دارد
اگر دهم بوى شکوه بيرون زرنگ تقرير ميچکد خون
مپرس از ياس حال مجنون دماغ گفتن خراش دارد
چو شد قبول و اثر فراهم زخاک گل ميکند حنا هم
فلک دو روزى غبار ما هم بزير پاى تو کاش دارد
گشاد بند نقاب امکان بسعى بينش مگير آسان
که رنگ هر گل درين گلستان تحير دور باش دارد
بگرد صددشت و در شتابى که قدر عجز رسا بيابى
سر از نفس سوختن نتابى بخود رسيدن تلاش دارد
حذر زتذوير زهدکيشان مخور فريب صفاى ايشان
وضو مکروه خام ريشان هزارشان و تراش دارد
نشسته ام از لباس بيرون دگر چه لفظ و کدام مضمون
بخامشى نيز ساز مجنون هزار آهنگ فاش دارد
سخن بنرمى ادانمودن زوضع شوخى حيانمودن
عرق نياز خطانمودن گلاب بزم معاش دارد
خطاست (بيدل) زتنگدستى بفکر روزى الم پرستى
چو کاسه هر کس بخوان هستى دهن گشود است آش دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید