شماره ١٩٥: جائيکه شکوها بصف زير و بم رسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
جائيکه شکوها بصف زير و بم رسد
حلواى آشتى است دو لب گر بهم رسد
پوشيدن است چشم زخاک غبار خيز
زان سفله شرم کن که بجاه و حشم رسد
تغيير وضع ما زتريهاى فطرت است
خط بى نسق شود چو باوراق نم رسد
ساغر کش و عيار کمال دماغ گير
تا ميوه آفتاب نخورده است کم رسد
ناايمنى بعالم دل نارسيدن است
آهو زرم برايد اگر تا حرم رسد
در دست جهد نيست عنان سبک روان
هر جا رسد خيال و نظر بى قدم رسد
قسمت نفس شمار درنگ و شتاب نيست
باور مکن که نان شبت صبحدم رسد
اى زندگى بحسرت وصل اضطراب چيست
بنشين دميکه قاصد ما از عدم رسد
هنگام انفعال حزين است لاف مرد
چون نم کشيد کوس برآواز خم رسد
يک قطره در محيط تهى از محيط نيست
ما را زبخشش تو که دارى چه کم رسد
(بيدل) گشودن لبت افشاى راز ماست
معنى بخط زجاده شق قلم رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید