شماره ١٩١: چاک کسوت فقرم رنگ خنده ميريزد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چاک کسوت فقرم رنگ خنده ميريزد
بخيه بى بهارى نيست گل زژنده ميريزد
در دماغ پروانه بال ميزند اشکم
قطرهاى اين باران پر طپنده ميريزد
در عدم هم اجزايم دستگاه زنهاريست
اين غبار بر هر خاک خط کشنده ميريزد
ريشه در هوا داريم تا کجا هوس کاريم
دانه شرر در خاک نارسنده ميريزد
باغ ما چمن دارد در زمين خاموشى
غنچه باش و گل ميچين گل بخنده ميريزد
بى خبر نگرديدى محرم کف افسوس
کاين درشتى طبعت از چه رنده ميريزد
گرد ناتوان ما چند بر هوا باشد
گر همه فلکتاز است بال کنده ميريزد
نامه گر براه افگند عذر خواه قاصد باش
بالها چو شمع اينجا از پرنده ميريزد
جوهر تلاش از حرص پايمال ناکاميست
هر عرق که ما داريم اين دونده ميريزد
پاس آبرو تا خون فرق نازکى دارد
اين به تيغ مى ريزد آن بخنده مى ريزد
جز حيا نمى باشد جوهر کرم (بيدل)
هرچه ريزشى دارد سرفگنده مى ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید