شماره ١٨٠: ترک آرزو کردم رنج هستى آسان شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ترک آرزو کردم رنج هستى آسان شد
سوخت پرفشانيها کاين قفس گلستان شد
عالم از جنون من کرد کسب هموارى
سيل گريه سردادم کوه و دشت دامان شد
خامشى بدامانم شور صد قيامت ريخت
کاشتم نفس در دل ريشه نيستان شد
هر کجانظر کردم فکر خويش را هم زد
غنچه تا گل اين باغ بهر من گريبان شد
بر صفاى دل زاهد اينقدر چه مينازى
هر چه آينه گرديد باب خودفروشان شد
عشق شکوه الودست تا چه دل فسرد امروز
سيل ميرود نوميد خانه ئى که ويران شد
جيب اگر بغارت رفت دامنى بدست آريم
اى جنون بصحرا زن نوبهار عريان شد
جبريان تقديريم قول و فعل ما عجز است
وهم ميکند مختار آنقدر که نتوان شد
برق رفتن هوش است يا خيال ديدارى
چون سپند از دورم آتشى نمايان شد
چين ناز پرورد است گرد وحشتم (بيدل)
دامنى گر افشاندم طره ئى پرشان شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید