شماره ١٧٨: تبسم هر کجا رنگ سخن زان لعل تر ريزد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تبسم هر کجا رنگ سخن زان لعل تر ريزد
زآغوش رگ گل شوخى موج گهر ريزد
بآهنگ نثار مقدم گلشن تماشايت
چمن در هر گلى صد نرگسستان سيم و زر ريزد
گريبان چاکى ئى دارند مشتاقان ديدارت
که گر اشکى بعرض آرند صد طوفان سحر ريزد
رگ خشکم ندارد دستگاه قطره آبى
بجاى خون مرگ رنگ گداز نيشتر ريزد
غبارم زحمت آن آستان داد از گرانجانى
بگو تا ناله اش بردارد و جاى ديگر ريزد
بناموس وفا در پرده دل آب ميگردم
مبادا حسرت ديدار چون اشکم بدر ريزد
بصورت گر تهى دستم بمعنى گنجها دارم
که گر يک چشم من دامن فشاند صد گهر ريزد
توئى کز همت بيدستگاهان غافلى ورنه
زعنقا آشيان برتر نهد رنگى که پر ريزد
توان سير تنک سرمايگيهاى جهان کردن
که هر جا گرد شامى بشکند رنگ سحر ريزد
چو اشک شمع نقد آبروئى در گره دارم
که تا در پرده است آبست چون ريزد شرر ريزد
گلاه عزت افلاک فرش نقش پا گيرد
چو (بيدل) هر که از راهت کف خاکى بسر ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید