شماره ١٦٠: تا دل از انجمن وصل تو مايوس نبود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا دل از انجمن وصل تو مايوس نبود
جوهر ناله دربن آينه محسوس نبود
شب که شوق تو خسک در جگر محفل ريخت
شعله شمع به بيتابى فانوس نبود
بسکه نيرنگ دو عالم بخرامت فرش است
نقش پا هم برهت جز پر طاوس نبود
ياد آن عيش که در انجمن ذوق وصال
داشت پيغام حضوى که بصد بوس نبود
سعى پرواز من آخرعرقى ريخت بخاک
اشک هم اينقدرش کوشش معکوس نبود
تا برائيم زخجلت کده دام اميد
بال برهم زدنى جز کف افسوس نبود
سير آئينه دل ضبط نفس ميخواهد
ورنه آزادى ما اينهمه محبوس نبود
نوبهارى که تصور بخيالش خون است
ما به آن رنگ نديديم که محسوس نبود
جلوه در محفل ما جمله نقاب آرائيست
شمع آن بزم نيفروخت که فانوس نبود
در تظلم کده دير محبت (بيدل)
ناله فرياد دلى داشت که ناقوس نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید