شماره ١٤١: پيرى آمد ماند عشرتها زانداز بلند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
پيرى آمد ماند عشرتها زانداز بلند
سرنگون شد شيشه قلقل کرد پرواز بلند
دستگاه اصل فطرت جز تنزل هيچ نيست
ميکند گل پست پست انجام آغاز بلند
گرد امکان عمرها شد ميرود بر باد صبح
تا کجا چيند نفس اين دامن ناز بلند
معنى صورى که گوش کس بفهمش باز نيست
از سپند بزم ما بشنو بآواز بلند
غافلان تا برخط شق القمر گردن نهند
حکم انگشت شهادت داشت اعجاز بلند
زير گردون هر چه شورانگيخت محو سرمه شد
نغمها در خاک خوابانيد اين ساز بلند
زين چمن (بيدل) کسى را شرم دامنگير نيست
سرو تا گل پا بگل دارد تگ و تاز بلند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید