شماره ١٣٧: بيدلان چند خيال گل و شمشاد کنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بيدلان چند خيال گل و شمشاد کنيد
خون شويد آن همه کز خود چمن ايجاد کنيد
کو فضائى که توان نيم طپش بال افشاند
اى اسيران قفس خدمت صياد کنيد
ما هم از گلشن ديدار گلى ميچيديم
هر کجا آينه بينيد زما ياد کنيد
يار را بايد از آغوش نفس کرد سراغ
آنقدر دور متازيد که فرياد کنيد
کرد آرام درين دشت طپش خيز کجاست
تا بپائى برسيد آبله بنياد کنيد
وضع نامنفعلى سخت خجالت دارد
کاش از هرزه دويها عرق ايجاد کنيد
موجم از مشق طپش رفت بطوفان گداز
يک گهر معنى افسردنم ارشاد کنيد
عمرها شد عرق آلود تلاش سخنم
به نسيم نفس سوخته ام ياد کنيد
بوى گل تا نشوم ننگ رهائى نکشم
نيستم سرو که پا در گلم آزاد کنيد
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من
بتکلف اگرم خامه بهزاد کنيد
نرگس يار بحالم چه نظرها که نداشت
معنى منتخبم بر سر من صاد کنيد
من (بيدل) سبق مدرسه نسيانم
هر چه کرديد فراموش مرا ياد کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید