شماره ١٣٥: پى تحقيق کسانى که گرو تاخته اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
پى تحقيق کسانى که گرو تاخته اند
همه چون صبح خميازه نفس باخته اند
عاجزى کسب کمال است که يکسر چو هلال
تيغ بازان تعين سپر انداخته اند
حسن خورشيد ازل در نظر اما چه علاج
سايها آينه از زنگ نپرداخته اند
علمى کو که هوس گردن ناز افرازد
بسملى چند بحيرت مژه افراخته اند
راحت و وضع تکلف چه خيالست اينجا
مفت جمعيکه به بى ساختگى ساخته اند
کم نشد شور طلب از کف خاکستر ما
وصل جويان فنا همقفس فاخته اند
از اسيران وفا جرأت پرواز مخواه
پر ما جمله برون قفس انداخته اند
آستينها همه دست است بقدرتگه لاف
خودسران تيغ نيامى بهوا اخته اند
قدردانى چه خيال است در ابناى زمان
(بيدل) اينها همه از عالم نشناخته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید