شماره ١٣٣: بيادت گردش رنگم بهر جا بار ميبندد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بيادت گردش رنگم بهر جا بار ميبندد
زموج گل زمين تا آسمان زنار مى بندد
چسان خاموش باشم بيتو کز درد تمنايت
طپش بر جوهر آئينه موسيقار ميبندد
سجودى ميبرم چون سايه کلک آفرينش را
که سر تا پاى من يک جبهه هموار ميبندد
گرفتم تاب آغوشت ندارم گردش چشمى
تمنا نقش اميدى بابن پرکار ميبندد
بقدر گردش رنگ آسياى نوبت است اينجا
دو روزى خون ما هم گل بدست يار ميبندد
باين تمکين شيرين هر کجا از ناز برخيزى
گره در نيشکر پيش قدت زنار ميبندد
پيام عافيت خواهى زاميد نفس بگسل
ندامت نغمه ساز عبرتى کاين تار ميبندد
بناموس حيا بايد عرق در جبهه دزديدن
زشنم گلشن ما رخنه بر ديوار ميبندد
نميباشد حريف حسن تحقيق از حيا غافل
شکوه برق اين وادى مژه ناچار ميبندد
گر از رنگينى بيداد نازت شکوه پردازم
شکست دل پر طاوس بر منقار ميبندد
باين شوقيکه من چون گل به پيراهن نميگنجم
سرگرد سرت گرديدنم دستار ميبندد
زننگ ابتذالم آب خواهد ساختن (بيدل)
تعلق نقش مضمونيکه دل بسيار ميبندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید