شماره ١٠٩: بعد ازينت سبزه خط در سياهى ميرود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بعد ازينت سبزه خط در سياهى ميرود
اى زخود غافل زمان خوش نگاهى ميرود
ميشود سر سبزى اين باغ پامال خزان
خوشدليهايت بگر درنگ کاهى ميرود
با قد خم گشته فکر صيد عشرت ابلهيست
همچو موج از چنگ اين قلاب ماهى ميرود
چاره دشوار است در تسخير وحشت پيشگان
نگهت گل هر طرف گرديد راهى ميرود
جان به پيش چشم بيباکت ندارد قيمتى
رايگان اين گوهر از دست سپاهى ميرود
سرخوش پيمانه ناز محيط جلوه ايم
موج ما از خود بدوش کج گلاهى ميرود
نيست صابون کدورتهاى دل غير از گداز
چون شود خاکستر از آتش سياهى ميرود
صيقل زنگار کلفتها همين آه است و بس
ظلمت شب با نسيم صبحگاهى ميرود
کيست گردد مانع رنگ از طواف برگ گل
خون من تا دامنت خواهى نخواهى ميرود
از خط او دم مزن (بيدل) که اين حرف غريب
بر زبان خامه صنع الهى ميرود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید