شماره ٨٧: بر در دل حلقه زد غفلت کنون آهش چسود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بر در دل حلقه زد غفلت کنون آهش چسود
اشک کم آرد برون از چشم روزن سعى دود
راحت اين بزم بر ترک طمع موقوف بود
دستها بر هم نهاديم از طلب مژگان غنود
بى بضاعت عالمى افتاد در وهم زيان
مايه گر باشد کسادى نيست در بازار سود
اتفاق است آنکه هر دشوار آسان ميکند
ورنه از تدبير يک ناخن گره نتوان کشود
صافى دل تهمت آلود کلف شد از نفس
رنگ آبى از سيلى امواج ميباشد کبود
حيف طبعى کز مآل کبر و کين آگاه نيست
خاک ريزيد از مزار چند در چشم حسود
جبن پيدا ميکند در طبع مرد افراط کين
اى بسا تيغيکه آبش را تف آتش ربود
موج دريا صورت دست و دلى وا کرده است
جز کشاکش هيچ نتوان بست بر سيماى جود
گر بشهرت مايلى با بى نشانى ساز کن
دهر نتواند نمودن آنچه عنقا وانمود
نفى ما آئينه اثبات ناز ايجاد کرد
هر چه ازآثار مجنون کاست بر ليلى فزود
حسن يکتا (بيدل) از تمثال دارد انفعال
جاى زنگارت همين آئينه ميبايد زدود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید