شماره ٦٤: باز اشکم بخيالت چه فسون ميريزد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
باز اشکم بخيالت چه فسون ميريزد
مژه مى افشرم آئينه برون مى ريزد
هر کجا ميگذرى گرد پر طاوس است
نقش پايت چقدر بوقلمون ميريزد
چه اثر داشت دم تيغ جفايت که هنوز
کلک تصويرشهيدان تو خون ميريزد
عبرت از وضع جهان گير که شخص اقبال
آبرو بر در هر سفله دون ميريزد
عافيت ساز ترددکده دانش نيست
مفت گردى که بصحراى جنون ميريزد
جام تا شيشه اين بزم جنون جوش مى اند
خون دل اينهمه بيرون و درون ميريزد
در دبستان ادب مشق کمالم اين است
که الف ميکشم و حلقه نون ميريزد
سر بى سجده عرق بست به پيشانى من
ميم از شيشه ناگشته نگون ميريزد
(بيدل) از قيد دل آزاد نشين صحرا شو
وسعت از تنگى اين خانه برون ميريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید