شماره ٤٠: امشب غبار ناله دل سرمه رنگ بود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
امشب غبار ناله دل سرمه رنگ بود
يارب شکست شيشه من از چه سنگ بود
از کشتنم نشد شفقى طرف دامنى
خونم درين ستمکده نوميد رنگ بود
تا صاف گشت آينه خود را نديده ام
چون سايه نقش هستى من جمله زنگ بود
عالم بخون طپيده نوميدى من است
جستن زصيدگاه مرادم خدنگ بود
حسن از غبار شوخ نگاهان رميده است
اينجا هجوم آينه پشت پلنگ بود
همت نميرود بسر ترک اختيار
از خويش رفتنم برهت عذر لنگ بود
عنقاى ديگرم که زبنياد هستيم
تا نام شوخى اثرى داشت ننگ بود
در دل برون دل دو جهان جلوه رنگ ريخت
اينجا مه برقد تو چه مقدار تنگ بود
از بسکه بيدماغ تماشاى فرصتيم
ما را بخود نيامده رفتن درنگ بود
(بيدل) که داشت جلوه که از برق خجلتش
در مجلس بهار چراغان رنگ بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید