شماره ٣٠٨: ديده انتظار را دام اميد کرده ايم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ديده انتظار را دام اميد کرده ايم
ايقدمت بچشم ما خانه سفيد کرده ايم
دل بخيالت انجمن ديده بحيرتت چمن
سير تأملى که دل تا مژه عيد کرده ايم
همچو صدف قناعتست بوته امتحان فقر
مغز شد استخوان ما بسکه قديد کرده ايم
فيض جنون نارسا فکر برهنگى کراست
خرقه دوش عافيت سايه بيد کرده ايم
معنى لفظ حيرتيم کيست بفهم ما رسد
بوى اثر نهفته را رنگ پديد کرده ايم
گرد ببادرفتگان دست بلند مطلبى است
گوش بچشم کن بدل ناله جديد کرده ايم
آه کجا برد کسى خجلت تهمت عدم
نام خموشى و کرى گفت و شنيد کرده ايم
فرصت اشک شمع رفت اى دم صبح عبرتى
خنده ديت نميشود گريه شهيد کرده ايم
(بيدل) اگر خطاى ما در خور ساز زندگيست
تا بکفن رسيده ايم ناله سفيد کرده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید