شماره ٣٠٧: دمى چون شمع گر جيب تغافل چاک ميکردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دمى چون شمع گر جيب تغافل چاک ميکردم
بمژگان زين شبستانها سياهى پاک ميکردم
باين گرد چمن چيزى که دارد اضطراب من
گر از پا مى نشستم عالمى را خاک ميکردم
قضا گر ميگرفت از من غبار قدردانيها
فلکها را زمين سايه هاى تاک ميکردم
بجستجو اگر حاصل شدى اقبال پابوسش
سرافتاده را پيش از قدم چالاک ميکردم
بياد لعل او گر ميکشيدم از جگر آهى
رگ ياقوت را بال خس و خاشاک ميکردم
بپرواز آنقدر مايل نشد عنقاى رنگ من
که شاهين کبوتر خانه افلاک ميکردم
بصيد دشت امکان همتم راضى نشد ورنه
فلک هم حلقه وارى بود اگر فتراک ميکردم
باين وضعى که ميريزم عرق در دشت و در (بيدل)
غبار خودسرى کاش اندکى نمناک ميکردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید