شماره ٢٩٩: دست و پا گم کرده شوق تماشاى توام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دست و پا گم کرده شوق تماشاى توام
افگند يارب سرافتاده در پاى توام
اينکه رنگم ميپرد هر دم بناز بيخودى
انجمن پرداز خالى کردن جاى توام
خانمان پرداز الفت را چه هستى کو عدم
هر کجا مژگان گشايم گرد صحراى توام
هيچکس آواره گرد وادى همت مباد
مطلب ناياب خويشم بسکه جوياى توام
نقد موهوم حباب آنگه ببازار محيط
زين بضاعت آب سازد کاش سوداى توام
خواه دردآرم بشوخى خواه صاف آيم بجوش
همچو مى از قلقل آهنگان ميناى توام
کيست گردد مانع مطلق عنانيهاى من
موج بى پرواى طوفان خيز درياى توام
سجده ها دارم بناز هستى موهوم خويش
کاين غبار سرمه جوهر گرد ميناى توام
در محبت فرق تمييز نياز و ناز کو
هر قدر مجنون خويشم محو ليلاى توام
ميشگافم پرده هستى تومى آئى برون
نقش نامت بسته ام يعنى معماى توام
گرمى هنگامه موج و محيط امروز نيست
تا تو افشاى منى من ساز اخفاى توام
مى شنيدم پيش ازين (بيدل) نواى قدسيان
اين زمان محو کلام حيرت انشاى توام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید