شماره ٢٨٠: خوشا ذوقى که ازدل عقده گر باز ميکردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خوشا ذوقى که ازدل عقده گر باز ميکردم
همان چون دانه بهر خويش دامى ساز ميکردم
بصحرائى که دل محمل کش شوق تو بود آنجا
غبارى گر زجا ميجست من پرواز ميکردم
ببزم وصل فريادم نبود از غفلت آهنگى
بهار رنگهاى رفته را آواز ميکردم
درين گلشن ندارد هيچکس بر حال دل رحمى
وگرنه همچو گل صد جا گريبان باز ميکردم
خليل همتم چون شمع نپسنديد رسوائى
کز آتش گل برون ميدادم و اعجاز ميکردم
در آن محفل که حسن از جلوه خود داشت استغنا
من بيهوش بر آينه دارى ناز ميکردم
سحر شور من و بار شکست رنگ مى بندد
نفس را کاش منهم رشته اين ساز ميکردم
جنون بر صفحه بيحاصلم آتش نزد ورنه
جهانى را بيک چشمک شرر گلباز ميکردم
ندارم تاب شرکت ورنه منهم زين چمن (بيدل)
قفس بر دوش مانند سحر پرواز ميکردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید