شماره ٢٥٦: چون غنچه در خيال تو هرگاه رفته ايم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چون غنچه در خيال تو هرگاه رفته ايم
محمل بدوش بيخودى آه رفته ايم
پاس قدم بدشت جنون حق سعى ماست
عمرى بدوش آبله ها راه رفته ايم
راه سفر اگر همه ابروست تا جبين
از ضعف چون هلال بيکماه رفته ايم
از ساز منزل و سفر عاجزان مپرس
چون داغ آرميده و چون آه رفته ايم
محمل طراز کشمکش دهر عبرتيست
مائيم خواه آمده و خواه رفته ايم
امروز سود ما غم فرداى زندگى است
انديشه ئى که در چه زيانگاه رفته ايم
عجز و غرو هر دو جنون تاز وحشت اند
زين باغ اگر گليم و اگر کاه رفته ايم
لاف صفا زطبع هوس موج ميزند
اى هوش غفلتى که پرآگاه رفته ايم
فرصت ز رنگ ماست پرافشان نيستى
غافل زما مباش که ناگاه رفته ايم
عنقا نشان شهرت گمنامى خوديم
کو بازگشتنى که بافواه رفته ايم
بانگ دراست قافله بيقرار ما
يک گام ناگشوده بصد راه رفته ايم
(بيدل) به بندنى گرهى نيست ناله را
آزاده ايم اگر همه در چاه رفته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید