شماره ٢٣٠: چندين مژه بنشست رگ خواب بچشمم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چندين مژه بنشست رگ خواب بچشمم
از خون شهيد که زند آب بچشمم
کو آنقدر آبى که درين دشت جگرتاب
چون اشک کند يکمژه سيرآب بچشمم
جز حيرت از انبوهى مژگان چه خروشد
يک تار نظر و اينهمه مضراب بچشمم
دور نگهى تا سر مژگان برساندم
گرداند حيا ساغر گرداب بچشمم
گر اطلس افلاک زند غوطه بمخمل
مشکل که برد صرفه ئى از خواب بچشمم
آينه تمثال تعلق نپذيرد
سامان دو عالم کن و درياب بچشمم
از دوش فگندم بيک انداز تغافل
بار مژه بود الفت اسباب بچشمم
بى روى تو هرچند بعالم زنم آتش
صيقل نزند آينه مهتاب بچشمم
در کعه بجوش آمدم از ياد نگاهت
کج کرد قدح صورت محراب بچشمم
غافل مشو از ضبط سرشک من (بيدل)
چون آبله آتش بدل است آب بچشمم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید