شماره ٢٢٨: چمن طراز شکوه جهان نيرنگم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چمن طراز شکوه جهان نيرنگم
مسلمست چو طاوس سکه رنگم
زنيستان تعلق بصد هزار گره
نى نرست که گردد حريف آهنگم
دل ستمزده با تنگناى جسم نساخت
فشار ريخت برون آبگينه از سنگم
بهار دهر ندارد زخنده اوهام
ذخيره ئى که کند ميهمانى بنگم
چه نغمه واکشم از دل که لعل خاموشت
بريشم از رگ ياقوت بست بر سنگ
بياد چشم تو عمريست ميروم از خويش
بميل سرمه شکستند گرد فرسنگم
مباد وحشت ناز تو رنگ چين ريزد
بدامن تو نهفته است صورت چنگم
بجز غبار ندانم چه بايدم سنجيد
ترازوى نفسم بايد ميبرد سنگم
بهيچ صورتم از انفعال رستن نيست
عرق سرشت ترى چون طبيعت ننگم
چنار تا بکجا عيب مفلسى پوشد
هزار دستم و بيرون آستين تنگم
شکسته بالم و در هيچ جا قرارم نيست
باين چمن برسانيد نامه رنگم
چو سايه آينه تيره روز خود (بيدل)
بصيقلى نرساندم مگر خورد زنگم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید