شماره ٢١٥: تحير سوخت پروازم فسردن کرد پامالم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تحير سوخت پروازم فسردن کرد پامالم
بزير آسمان در بيضه خونشد شوخى بالم
نه پروازم پرافشانى نه رفتارم قدم سائى
غبارى در شکست رنگ دارم گردش حالم
تمنائى نميدانم تو لائى نمى فهمم
جبين ناله ئى بر آستان درد ميمالم
شرار بيدماغم رنج فرصت برنميدارد
چه امکانست سازد عمر پامال مه و سالم
تب شوقت چه آتش ريخت در بنياد شمع من
که شد سرمايه هستى سراپا حرف تبخالم
زدرد نارسائيهاى پروازم چه ميپرسى
چو مژگان در ازل اين نامه واکردند از بالم
نواى درد دل نشنيده اند آخر درين محفل
شکستى کاش ميشد ترجمان رنگ احوالم
زوضع خامش من حيرت ديدار ميجوشد
ادب سازم نفس ميکاهم و آئينه ميبالم
خمار وصل و خرسندى بجوش ايگريه تا گريم
اسير عشق و بيدردى ببال اى ناله تا نالم
ندانم گلفروش باغ نيرنگ کيم (بيدل)
هزار آئينه دارد در پر طاوس تمثالم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید