شماره ٢١٠: تا کجا بوس کف پايت شود ارزانيم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا کجا بوس کف پايت شود ارزانيم
همچو موج آواره ميگردد خط پيشانيم
بال و پر گم کرده ام در آشيان بيخودى
چون دماغ عندليب از بوى گل طوفانيم
در عدم هم داشت استغناى حسن بى نشان
چون شرار سنگ داغ چشمکى پنهانيم
عالمى گم کرده ام در گرد تکرار نفس
نسخها بر باد داد اين يکورق گردانيم
چار سوى دهر جنس جلوه ها بسيار داشت
تخته شد هر جا دکانى بود از حيرانيم
شبهه هستى بچندين رنگ داغم ميکند
وانما تا کيستم جز خاک اگر ميدانيم
هيچ کس يارب گرفتار کمال خود مباد
چون گهر بر سرفتاد از شش جهت غلطانيم
دامن تشريف اقبال نگه کوتاه نيست
نه فلک پوشد قباگر يکمژه پوشانيم
فقرم از تشويش چندين آرزوها بازداشت
بى تکلف هيچ گنجى نيست بر ويرانيم
داشتم با خار خار طبع مجنون نسبتى
بر سر راهى که ليلى پا نهد بنشانيم
جان فداى خنجر نازى که در انديشه اش
هر کجا باشم شهيدم بسملم قربانيم
هيچکس نشگافت (بيدل) پرده تحقيق من
چون فلک پوشيده چشم عالم عريانيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید