شماره ١٦٥: بسوداى هوس عمرى درين بازار گرديدم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بسوداى هوس عمرى درين بازار گرديدم
کنون گرد سرم گردان که من بسيار گرديدم
نديدم جز ندامت ساز استغناى اين محفل
کف دستى حنائى کردم و بيکار گرديدم
فلک آخر بجرم قابليت بر زمينم زد
گهر گل کردم و بر طبع دريا بار گرديدم
باين گرد علايق نيست ممکن چشم واکردن
جنون بر عالمى پا زد که من بيدار گرديدم
بهربيحاصلى بودم جنون انگاره حرصى
زسير سودن دست کسان هموار گرديدم
خرابات محبت بى تسلسل نيست ادوارش
چو ساغر هر کجا گشتم تهى سرشار گرديدم
وفا تا ناتمامى بگسلاند رشته ها سازش
بگرد هر که گرديدم خط پرکار گرديدم
درين گلشن جهانى داشت آهنگ تمنايت
من از يک چاک دل سرکوب صد منقار گرديدم
قناعت عالمى دارد چه آبادى چه ويرانى
غبارم سايه کرد آندم که بى ديوار گرديدم
بقطع هرزه گرديها نديدم چاره ديگر
زمشق عزلت آخر تيغ لنگردار گرديدم
شعور عالم رنگم به آسانى نشد حاصل
صفاها با ختم تا محرم زنگار گرديدم
خرام يار در موج گهر نقش نگمين دارد
بدامن پا شکستم محو آن رفتار گرديدم
بهر جا موج مى پيچد بخود گرداب ميگردد
عنان از هر چه گرداندم بگرد يار گرديدم
زخود رفتن بهارى داشت در باغ هوس (بيدل)
بقدر رنگ گل من هم درين گلزار گرديدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید