شماره ١٣١: بجستجوى خود از سعى بيدماغ گذشتم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بجستجوى خود از سعى بيدماغ گذشتم
غبار من بفضا ماند کز سراغ گذشتم
نچيدم از چمن فرصت يقين گل رنگى
چو عمر هرزه خيالان بلهوولاغ گذشتم
شرار کاغذم آمد چمن پيام تغافل
ببال بلبلى آتش زدم زباغ گذشتم
نساخت حوصله شوق با مراتب همت
زبس بلند شد اين نشه از دماغ گذشتم
بهانه جوى هوس بود دور گردش رنگم
چو مى ببوس لبى از سر اياغ گذشتم
نقاب راز دو عالم شگافتم بخيالت
زصد هزار شبستان بيک چراغ گذشتم
جنون ترک علايق هزار سلسله دارد
گر اين بلاست رهائى من از فراغ گذشتم
اگر بلهو و لعب بردنست گوى محبت
زدوستى بپل بستن چناغ گذشتم
نواى الفت اين همرهان کشيد بماتم
زکاروان بدراهاى بانگ زاغ گذشتم
چرا چو شمع ننازم بقدر دانى الفت
که من زآتش سوزنده هم بداغ گذشتم
نيافتم چمن عافيت چو دامن عزلت
بپاى خفته (بيدل) زباغ و راغ گذشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید