شماره ١٠٧: اگر دريا نگيرد خورده بر بيش و کم شبنم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر دريا نگيرد خورده بر بيش و کم شبنم
زمغرورى ندارند اين گل اندامان غم شبنم
صبا بوى سر زلف که مى آرد درين گلشن
که زخم گل ندارد التيام از مرهم شبنم
نزاکت آشناى دل ندارد چاره از حيرت
مگر آينه دريابد زبان همدم شبنم
بقا در عرض شوخيها همان رنگ فنا دارد
نباشد مختلف آب و هواى عالم شبنم
هواى وحشت آهنگ در جولانگه امکان
زمين تا چرخ لبريز است از زير و بم شبنم
بجز تيغت که بردارد سر افتاده ما را
همان خورشيد ميچيند بساط مبهم شبنم
بچشم محو گلزارت نگه شوخى نميداند
تحير ميکشد هموارى از پيچ و خم شبنم
غبار عاشقان با عهد خوبان توامى دارد
زرنگ وى بوى گل درياب انداز دم شبنم
تو هم مژگان نبندى تا ابد گرديده نگشائى
که محو انتظار کيست چشم پر نم شبنم
درين گلشن که شخص از شرم پيدائى عرق دارد
سحر گل کرد اما گشت آخر محرم شبنم
طلسم حيرتست آينه دار شوکت هستى
مدان جز حلقه چشمى نگين تا خاتم شبنم
عرق ريز حنا صد رنگ طوفان در بغل دارد
مگير اى جوش گل از ناتوانيها کم شبنم
طربها خاک تست آنجا که دل بيمدعا گردد
درين گلشن چمن فرشست (بيدل) مقدم شبنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید