شماره ٩٠: از جراحت زار دل چيده است دامان ناله ام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از جراحت زار دل چيده است دامان ناله ام
ميرسد يعنى زکوى گل فروشان ناله ام
ديده دردآلوده محرومى ديدار کيست
کز شکست اشک ميجوشد زمژگان ناله ام
همعنان درد دل عمريست از خود ميروم
نسبتى دارد بآن سرو خرامان ناله ام
ديد و واديدم برون پرده رنگست و بس
هر کجا باشم چه پيدا و چه پنهان ناله ام
با دو عالم اضطراب اظهار مطلب خامشى است
صد جرس دل دارم اما نيست امکان ناله ام
دوش کز بام ازل افتاد طشت کاف و نون
گر تأمل محرم معنى است من آن ناله ام
خنده گل را نمک از شور بلبل بوده است
حسن او بى پرده شد تا گشت عريان ناله ام
درد عشقم قصه من بشنو و خاموش باش
تا نهانم داغ چون گشتم نمايان ناله ام
از شکست شيشه دل آنقدر غمگين نيم
درد آن دارم که خواهد شد پريشان ناله ام
چون سپندم نيست خاکستر دليل خامشى
سرمه گشتم تا به بيند چشم ياران ناله ام
راز دل چون موج پوشيدن ندارد ساز من
ميدرد در هر طپيدن صد گريبان ناله ام
(بيدل) از مشت غبار حسرت آلودم مپرس
يک بيابان خار خارم يک نيستان ناله ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید