شماره ٧١: عمريست چون گل ميروم زين باغ حرمان در بغل

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
عمريست چون گل ميروم زين باغ حرمان در بغل
از رنگ دامن بر کمر از بو گريبان در بغل
مجنون و ساز بلبلان ليلى و ناز گلستان
من با دل داغ آشيان طاوس نالان در بغل
اى اشک ريزان عرق تدبير عرض خلوتى
مشت غبارم ميرسد وضع پريشان در بغل
تنها نه من از حيرتش دارم نفس در دل گره
آئينه هم دزديده است آشوب طوفان در بغل
مى آيد آن ليلى نسب سرشار يکعالم طرب
مى در قدح تا کنج لب گل تا گريبان در بغل
آه قيامت قامتم آسان نمى افتد زپا
اين شعله هر جا سرکشد دارد نيستان در بغل
از غنچه خاموش او ايمن مباش اى زخم دل
کان فتنه طوفان کمين دارد نمکدان در بغل
بنياد شمع از سوختن در خرمن گل غوطه زد
گر هست داغى در نظر دارى گلستان در بغل
چون صبح شور هستيت کوکست با ساز عدم
تا چند گردى از نفس اجزاى بهتان در بغل
دارد زيانگاه جسد تشويش «حبل من مسد»
زين کافرستان جسد بگريز ايمان در بغل
(بيدل) زضبط گريه ام مژگان بخون دارد وطن
تا چند باشد ديده ام از اشک پيکان در بغل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید